همهی واژگان و جملههای زیر از خبرگزاریها ، وبسایتها و وبلاگهای ایرانی برگرفته شدهاند. تنها اصتصناع واژه جعده است که از بیهقی نقل شده است. شاید بگویید به جای بسیاری ازاین واژهها میتوان واژههای سادهتر-و فارسیتر- به کار برد. درست میفرمایید، ولی کسانی که از این گونه اشتباهها میکنند...بگذارید خاطرهای برایتان بگویم.
سالها پیش، دوستی داشتم که «شغلش پرستار بود». یک شب دیر وقت، صدای زنگ تلفن مرا از خواب بیدار کرد. همان دوست پرستار بود. پرسید:
«شیاف به انلگیسی چی میشه؟»
گویا متوجه شد که خواب آلودم و چندان تمرکز ندارم. پرسید:
«مطمئنی؟»
باز بی حوصله گفتم « آره. شب به خیر!»
اصرار کرد:
«مطمئنی؟ دارم گزارش می نویسم ها! یه وقت آبروم نره؟»
گفتم:
«خانم محترم! شما که مطمئن نیستید چرا نمی نویسید «شیاف»؟ مگر گزارشتان را به فارسی نمینویسید؟»
گفت - و بسیار قانع کننده گفت:
«آخه چهار سال درس خوندم که به جای شیاف معادل انگلیسیش رو بنویسم!»
«اینرا گفتم که بگویم»...
«علی ایّ حال» ، گزیده ای ازاشتباههای رایج «هموطنان ارجمند» را گردآوری کرده ام که میبینید. اگر عمری بود در«شمارههای» آینده باز هم به این موضوع خواهیم پرداخت.
منابع اصلی:بالاترین؛ صبحانه؛ وبلاگ کمانگیر ؛ وبلاگ ابطحی ؛ روزنامه کیهان و
بنویسیم
|
ننویسیم
|
ضرب المثل
|
زربلمثل
|
بغل
|
بقل
|
معتنابه
|
متنابه/متنابع
|
میخواهم رساله ای بنویسم
|
میخوام رساله بزنم
|
سردرد گرفتم /پریود شدم-سردرد با پریود فرق دارد
|
سردرد شدم
|
در اندک زمانی
|
در اندک زمانی کوتاه
|
تا نیومدی ایراد بگیری
|
تا قبل اینکه نیومدی ایراد بگیری
|
مبلغی اضافه دادم/مبلغی بیشتر دادم
|
مبلغی اضافه تر دادم
|
نصر الله با کمک ایران و سوریه، لبنان رو به خاک و خون کشیده. یک تنه یعنی به تنهایی ،نه با کمک دو کشور بیگانه
|
نصرالله یک تنه با کمک ایران و سوریه تمام این نقشه ها رو[نقش] برآب کرده
|
قاطبه
|
ِغاطبه/غاطب
|
منحصر به فرد/تک
|
خیلی منحصر به فرد/خیلی تک
|
منحصر به فرد
|
یکی از منحصر به فرد ترین
|
دختر عموی من پزشک است
|
دختر عموی من شغلش دکتره
|
قیاس مع الفارق
|
غیاس مع الفارغ /غیاس مع الفارق/قیاس مع الفارغ
|
در غربت درگذشت (قربت یعنی نزدیکی)
|
در لس آنجلس در قربت درگذشت
|
آیت الله پشم الدین از معدود حیواناتی است که...
|
آیت الله پشم الدین از محدود افرادی است که...
|
در حیات پر برکتشان/در حیاط پر درختشان
|
در حیاط پر برکتشان
|
به خواسته اش جامه عمل بپوشاند
|
به خواسته اش جامع عمل بپوشاند
|
تحقیق جامعی کرده است.
|
تحقیقات جامه ای کرده است
|
لگد زدن
|
لقد زدن
|
خامنه ای
|
مقامات عالیرتبه نظام
|
حاذق
|
هاذغ
|
نوشت
|
به رشته تحریر د ر آورد
|
چندین زن بازیگر
|
بیش از چندین بازیگر زن
|
عوام کا لانعام
|
اوام کل انعام
|
جاده
|
جعده
|
آها!منظورت از اون لحاظه
|
آها!منظورت از اون لحاظِ
|
فکسنی
|
فکستنی
|
ید طولایی
|
ید طولانی
|
دورش روبان پیچیدم. یا :دورش نوار پیچیدم
|
دورش رمان پیچیدم
|
معذرت
|
معضرت/معزرت/مئزرت/مازرت/مهذرت
|
سفسفطه
|
سفسته/صفصته/سفصته/ثفثطه/سفسته/
|
گلویم را به خاطر چیز دیگری پاره می کنم
| دارم گلوم رو برای چیز دیگه خفه می کنم. |
صحت خواب
|
ساعت خواب/ساعت خاب
|
اوقات یا وقتها
|
اوغات/اوغاط
|
مستفیض
|
مستفیذ/مستفیز/مسطفیز/
|
استعاره
|
استئاره/اصطعاره/استعارح
|
من از کمونیسم بدم میاد
|
من از کمونییست بدم میاد/من از کمونیستی بدم میاد
|
آقای احسان طبری نظریه پرداز اصلی مارکسیسم در ایران بود.
|
آقای احسان طبری تئوری پرداز اصلی مارکسیست در ایران بود.
|
! یا .
|
!!!؟!!!!!!؟؟؟؟!!!!
|
نابغه
|
نابقه
|
موثق
|
موسق/موصق/موسغ/موصغ/موثغ
|
قدغن
|
غدغن
|
از آشنایی با شما خوشوقتم. (خوشبخت «راجب» زن و شوهر هاست!)
|
از آشنایی با شما خوشبختم.
|
گیومه یا علامت نقل قول (آکلاد این یکی است: {})
|
آکلاد (برای این علامت : «»)
|
هوست /هوستینگ. یا بهتر است بگویید : میزبان/میزبانی
|
هاست /هاستینگ
|
قبلاً/ تازه/هم -بسته به مورد
|
آلردی
|
ملاء عام
|
ملع عام/ملع آم
|
خفقان
|
خفه خون
|
افغان/افغانها (افغانی واحد پول افغانستان است.) |
افغانی/افاغنه
|
دیوث -یا اصلاً بهتر است هیچ چیز ننویسید
|
دیوس/دیوص
|
موضوع لوث شد
|
موضوع لوس شد
|
الکی
|
علکی
|
واسه- اصلاً بهتر است بگویید برای
|
باسه
|
این کتاب مال منه
|
این کتاب برا منه
|
تمز (تایمز نام یک روزنامه انگلیسی و یک مجله آمریکایی است.)
|
رود خانه تایمز/تامس در لندن
|
بی ادبانه
|
بی محترمانه
|
د رحال احتضار
|
در حال احتزار
|
غلط املایی
|
قلت/قلط املاعی
|
حتی الامکان | حد الامکان |
علیرغم
|
الارقم
|
راجع به/درباره
|
راجب
|
قربون صدقه اونها نری
|
از اون کثافت ها قربون صدقه نری
|
مزخرفات
|
مضخرفات
|
ادیتور یا ویرایشگر
|
آدیتور
|
با اینکه دوستت دارم موافق حرفت نیستم
|
با وجود اینکه دوست دارم ولی موافق نیستم
|
ویرگول
|
ویلگول
|
شانزده سالشه ،یا شانزده ساله است.
|
سنش ۱۶ سالشه
|
یک خوبی دراه یا یک حسن داره
|
یک حسن خوبی داره
|
یک بدی داره یا یک عیب داره
|
یه حسن بدی داره
|
تهدید به بستن حساب کرد
|
تهدید از معلق کردن اکانت کرد
|
وقتم را هدر نمی دهم/تلف نمی کنم
|
وقتم را حدر نمیدم
|
مهدور الدم
|
محدور الدم
|
اعتقاد
|
اتقاد
|
فحش
|
فوش
|
چارپا خوب، دوپا بد
چارپا خوب، دوپا بد
چارپا خوب، دوپا بد
چارپا خوب،دوپا بد
|
تکبیر
|