۱۳۸۶ تیر ۱۰, یکشنبه

بر منتهای همت خود کامران شدم...


با سلام و درود به روان پاک بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران، حضرت امام...

نه، نترسید. شوخی کردم. من –دست کم هنوز-به «ورسیون» جدید نرسیده ام.

و اما بعد:

بالاخره پس از ده-دوازده سال دل دل کردن و پشت گوش انداختن، تصمیم گرفتم که وبلاگی برای خودم دست و پا کنم. این کار دو دلیل داشت:

یک : همیشه از جماعت «وبلاگ دار» گله مند بوده ام-به دلایل مختلف. گفتم شاید از حسادت باشد! «پس بنابر این » اکنون که خود به بلاگرها پیوسته ام، به قول بهنود، می توانم فهمید که انگیزه ام چه بوده باشد از این تنفر!

دویم: حرفهایی هست برای نگفتن( به قول یه بابایی) و حرفهایی هست برای گفتن؛که اگر گوشی نبود، توی وبلاگ می نویسیم.

اساسنامه ملا نقطه ای:

یک: من اینجا برای دل خودم حرف نمی زنم. اگر برای دل خودم بود، توی دل خودم می گفتم؛ احتیاج نبود وبلاگ درست کنم. من برای همه می نویسم. امیدوارم همه هم وبلاگم را بخوانند. از ابطحی بی سواد و بی مزه گرفته، تا شریعتمداری خونخوار؛ از س ج ا د...مس خل تا «پدیده » دادا بیس؛ از «کلنگ» با سواد تا «ح.د» گیج.

نظرات شمابرای انتشار احتیاج به تائید من ندارند. هر چه دوست دارید بنویسید. به هر لحنی که دوست دارید نماینده شخصیت شما باشد.

دو: اینجا را –عمدتاً- برای «گیر دادن» بنا کرده ام. هر کس که به فارسی مسلط باشد (مسلط ها!) می تواند در این کنج اینترنت با من شریک شود. از هر مرامی که باشد.هر چند گه گاه اگر حرفی داشته باشم هم میزنم. «گیر» ها بر سه قسم اند:

-غلطهای نوشتاری یا مشکل در تشخیص واژگان. مثل «رمان» به جای «روبان».

-غلطهای دستوری. مثل بیشتر جملات اکثر سیاستمداران و روزنامه ها و سایر نشریات داخل و خارج از کشور.

-غلطهای منطقی (در حد ریاضیات جدید دوم راهنمایی، نه بیشتر). مثل تمسک به قرآن برای ثابت کردن وجود خدا!

سه: در زمینه سیاست، من هیچ طرفی نیستم. هر کس حرف بی معنا و بی مبنا بزند مشمول «گیر» ما خواهد شد. (لطفاً با کلمات بازی نکنید!) در این زمینه این موارد قابل ذکرند:

الف-در میان «سیاسیون » ایرانی در خارج از کشور هیچ کس را شایسته کوچکترین توجهی نمی دانم. حتی دلم نمی خواهد وقتم را برای تصحیح غلطهای املایی وانشایی آنان تلف کنم.

ب-در میان جناحهای داخلی، اصلاح طلبان را (صرف نظر از تناقض های رفتاری و نظریشان) کمی بیش از بنیاد گراها قابل قبول می دانم.«پس بنا بر این» اگر مجبور به انتخاب بین این دو باشم –که هستم- خاتمی را به احمدی نژاد ترجیح می دهم. این ، البته،از واقعگرایی من است نه اینکه واقعاً جماعتی را که ابطحی از افراد مشهور و تاثیر گذارش باشد، به عنوان تعیین کننده سرنوشت ایران بپذیرم.

ج- از جمهوری اسلامی به اندازه توفوی بدبوی چینی متنفرم، ولی در حال حاضر هیچ کس یا گروهی را سراغ ندارم که جایگزین مناسبی برای این خونخواران باشد. بنا بر این از هیچ گروه مخالفی پشتیبانی نمی کنم.

چهار: فارسی نوشتن را به تازگی آموخته ام. در واقع هنوز هم نیاموخته ام.از کامپیوتر و اینترنت و بویژه مسایل فنی وبلاگ نویسی نیز هیچ سر رشته ای ندارم. «لاجرم» برخی اشکالات درنوشته هایم خوهد بود. امیدوارم به تدریج بهتر شود.

پنج: از کلیشه ها بیزارم. از «زبان وبلاگی» نیز. دیرگاهی است که «اشک ریختن به پهنای صورت» به نظرم چندان شاعرانه نمی نماید. از کلماتی چون «لاگیدن» و «لینکیدن»هم چندشم می شود.

شش: به نارسیسیزم دچار نیستم. می دانم که خود نیز اشکالات بی شمار دارم. حتی فارسی را هم خوب بلد نیستم (هر چند شاید بهتر از استاد سهیل محمودی یا استاد بهنود.) بنا بر این از همه «میخاحم» که از گیر دادن به من نیز دریغ نورزند.


آها! داشت یادم می رفت. می پرسید ربط مصرع بالا به متن چیست؟ از «دکتر علیرضا نوری زاده» بپرسید!

ًً

۲ نظر:

Bobby گفت...

شما وقتی‌ که کلاماتی مثل لینکیدم، رو میشنوین چندشتون می‌شه، من که باید بدوم برم دستشویی!

خوسبختم!!! که با سایت شما آشنا شدم، فقط یه سوال داشتم، شما چرا اینقد از این بدبخت ابطحی بدتون میاد؟

Unknown گفت...

استاد من لینک شما رو گذاشته بودم تو وبلاگم اما چونکه از شما هیچ خبری نشد! فکر کردم که نمیخواهین که لینکتون کنم بهمین جهت لینکتونو حذف می‌کنم!